پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح میداد که چگونه همهچیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده، دوستان و… مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟ و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.
روغن چطور؟ نه! و حالا دو تا تخممرغ. نه مادربزرگ! آرد چی؟ از آرد خوشت میآید؟ جوش شیرین چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همهشان به هم میخورد.
بله، همه این چیزها به تنهایی بد بهنظر میرسند اما وقتی بهدرستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست میشود. خداوند هم بههمین ترتیب عمل میکند. خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوقالعاده میرسند.
داستان – کیک زندگی
داستان,داستان کوتاه,داستان کودکانه,داستان جدید,سایت داستان,داستان های کوتاه,داستان عاشقانه,داستان من و,داستانهای,داستان بد,داستان ترسناک,داستان کوتاه انگلیسی,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه طنز,داستان کوتاه کودکانه,داستان کوتاه زیبا,داستان کوتاه جالب,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کودکانه تصویری,داستان کودکانه صوتی,داستان کودکانه انگلیسی,داستان کودکانه شب یلدا,داستان کودکانه حیوانات,داستان کودکانه کوتاه با تصویر,داستان جدید عاشقانه,سایت داستان کوتاه,سایت داستان نویسی,سایت داستانک,سایت داستان عاشقانه