داستان زیبای چه کشکی، چه پشمی داستان

داستان ترسناک احکام نذر دادن سایت سرگرمی سرگرمی اندروید داستانک های زیبا سایت سرگرمی کودکان احکام نذر مکارم احکام نذر داستان من و سایت سرگرمی کودکان داستانهای زیبا داستانهای آموزنده از بزرگان نذر کردن داستانک های زیبا سایت سرگرمی داستانهای زیبا و عاشقانه نذر ام البنین سرگرمی اینترنتی نذر کتاب داستان های کوتاه

داستان زیبای چه کشکی، چه پشمی

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.

از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.

دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.

در حال مستاصل شد...

از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:

ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت:

ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.

نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...

قدری پایین تر آمد.

وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:

ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟

آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

وقتی کمی پایین تر آمد گفت:

بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:

 چه کشکی چه پشمی؟

ما از هول خودمان یک غلطی کردیم

غلط زیادی که جریمه ندارد.

منبع: کتاب کوچه؛ احمد شاملو

داستان زیبای چه کشکی، چه پشمی

داستان, داستانهای زیبا, داستان چوپان و نذر گله, داستانک, داستانهای آموزنده,داستان های کوتاه,داستان عاشقانه,داستان من و,داستان کوتاه,داستان های عاشقانه,داستانهای,داستان ترسناک,داستانهای زیبا,داستانهای زیبا و آموزنده,داستانهای زیبا و خواندنی,داستانهای زیبا و عاشقانه,داستانهای زیبا کوتاه,داستانهای زیبا ناوک,داستانهای زیبا و جالب,داستانک,داستانک طنز,داستانک های جالب,داستانک های زیبا,داستانک جالب,داستانهای آموزنده,داستانهای آموزنده کوتاه,داستانهای آموزنده و کوتاه,داستانهای آموزنده و جالب,داستانهای آموزنده,داستانهای آموزنده روانشناسی,داستانهای آموزنده از بزرگان,داستانهای آموزنده دینی,داستانهای آموزنده زندگی